این چند روز بیشتر اصول و فنون مذاکره رو یاد گرفتم و همینطور فهمیدم چه اشتباهاتی توی مذاکره با این هولدینگ داشتیم. فهمیدم که باید پکیج میساختیم و یک دفعه یه قیمت رو پرت نمیکردم جلوشون. فهمیدم باید اول قیمت بالاتر رو بگم و بعد بیام پایین تر و چطور اول ازشون دیتا بگیرم و بفهمم بودجه شون چه قدره و تا چه حد میخوان هزینه کنن. الآن که فکر میکنم راستش پشیمونم که چرا مذاکره با این هولدینگ شکست خورد. چون به نظرم قطعا رفتن ولی باز با خودم فکر میکنم که هرچیزی که به صلاح ما باشه پیش میاد و قطعا و حتما روزهای خوبی هم خواهد رسید. نمیدونم.
بازاریابی های جاهای دیگه خیلی خوب پیش نرفتن. تقریبا بیشتر صنایعی که پیدا کردم سایت داشتن و اونایی هم که نداشتن حتی یه شماره تلفن ساده هم ازشون پیدا نکردم که بتونم زنگ بزنم. هیچی ازشون نیست. هیچی. این چند روز روی پیجمون یکم کار کردم و بعد 3 سال یه ریلز گذاشتم. حقیقتش 17 تا هم ویو خورد. حتی با اکانت اصلیم لایکش هم نکردم :)) گفتم الآن برای فالووینگ هام میره میگن اینجا کجاست. ولی یکم حرفه ای تر شدم هم لایک میکنم هم ادد استوری میکنم. هرکی هر فکری کرد کرد.
بزرگ ترین پیروزی که این چند روز بهش رسیدم این بود که سر پروژه شریف پای قیمت ایستادم. همش میخواست قیمت رو کم کنه و بارها و بارها حرف زدیم و حتی برگشت و توی روم گفت که اگه حرفه ای بودین قیمتتون این نبود. ولی منم ایستادم و بالاخره دیشب تسویه شد. امروز یکم خوشحالم چون پول به حسابم اومد و تونستم پول بچه ها رو هم بدم. حس آرامش میکنم و صدای پیانوی آهنگی که اسمش رو نمیدونم از صفحه وبلاگ یه دوست توی اتاقم پخش میشه. هوا سرد شده، ته گلوم میسوزه و میخوام برم یه چایی بریزم. فکر میکنم زندگی روزهای خوبی هم داره